چرا عده ای از انسان ها زندگی شاد، موفق و پرباری دارند اما عده ای دیگر در مسیر زندگی هم سفر فقر، محنت و ناکامی هستند و ظاهرا به تماشای جهان آمده اند؟
آیا افراد موفق انسان های ویژه ای هستند و از سیاره دیگری آمده اند یا اینکه همه انسان ها می توانند از یک زندگی ایده آل بر خوردار باشند؟
چه تفاوتی بین گروه موفق ها با نا موفق وجود دارد ؟
چرا فروشنده ای با یکی از مشتریان بر خورد بسیار خوبی دارد ولی با فرد دیگر بر خورد نا مناسبی دارد؟
در نهایت آیا باید علت ناکامی های زندگی را در درون خود جست و جو کنیم یا باید به دنبال عللی باشیم که خارج از وجود ما قرار دارند ؟
به طور کلی در پاسخ به سوالات فوق می توان گفت،گروه موفق ها انسان های ویژه ای نیستند و فرق آنها با بقیه این است که، افکار، باورها و به تبع آن رفتارهای ویژه ای دارند. در واقع امکان موفقیت در عرصه ها مختلف زندگی به طور بالقوه برای همه وجود دارد. این درحالی است که اکثر مردم فکر می کنند برای ثروتمند شدن و بهره مندی از یک زندگی ایده ال باید تحصیلات بالا، هوش سرشار، خانواده متمول و یا شانس داشت. این به هیچ وجه صحت ندارد چرا که دنیا پر از افراد با هوش بالا، تحصیلات عالی و خانواده ثروتمند است که با موفقیت فرسنگ ها فاصله دارند . بر عکس، کسانی را می بینید که پایین ترین سطح تحصیلات، هوش متوسط و پیشینه خانوادگی ضعیفی دارند اما در جاده موفقیت مقتدرانه به پیش می تازد. هم چنین در پاسخ به این سوال که چرا حتی در اولین برخورد، یکی مورد احترام قرار می گیرد و دیگری مورد بی اعتناعی واقع می شود؟ بایدگفت: این هم به تفکرات و تصاویر ذهنی آدم ها مربوط می شود؛ شخصی که تصویر ذهنی ضعیفی از خود دارد، احساس خود کم بینی و عدم اعتماد به نفس دارد و در جامعه هم به حساب نمی آید. به عبارت دیگر دیگران همان چیزی را در ما میبینند که ما در خود می بینیم . شاید بگویید شخص مقابل در اولین برخورد چگونه متوجه این امر می شود؟ جواب این است که افکار و احساسات ما انرژی هستند بنابراین دیگران آن را به طور ناخوداگاه حس می کنند. به این ترتیب چنان چه مایلید پاسخ سوالات بالا را دریافت کنید یا می خواهید تغییرات اساسی در باورها، عادت ها و به طور کلی زندگی خود پدید آورید، این مقاله را با دقت بخوانید و به روش های مطرح شده در آن عمل کنید.
ماهیت افکار و باورها
می خواهیم ببینیم این افکار و باورها که تا این حد در زندگی تعیین کننده اند چه هستند و بر اساس چه مکانیزمی تاثیر می گذارد؟ در ابتدا لازم است بدانیم که همه چیز در این جهان انرژی است. رنگ ها، صدا ها، تصاویر، افکار، احساسات و حتی اجسام(مانند سنگ، چوب، صندلی و ...)انرژی هستند، تفاوت، در فرکانس آنها است. افکار، روح دارند و دارای قدرت و پویایی واقعی هستند. به همین دلیل است که وقتی از شخصی خوش تان نمی آید بدون اینکه موضوع را بیان کنید متوجه می شود یا بالعکس اگر کسی از شما خوشش نمی آید این را حس می کنید.
اکنون چنان چه بپذیریم افکار ما دارای انرژی هستند، پس قدرت تاثیر گذاری دارند. انرژی حاصل از فکر مخصوصا اگر تمرکز یابد می تواند هم بر اجسام و هم بر انسان ها تاثیر بگذارد. در واقع هر چه بیشتر فکری تکرار شود یا باوری ریشه دار تر سود انرژی بیشتری تولید می کند. برای درک بهتر می توان قدرت تکرار فکر را به ذره بینی تشبیه کرد که نور خورشید را از خود عبور می دهد اگر این ذره بین از نقطه ای به نقطه دیگر حرکت داده شود نور خورشید پراکنده می شود ولی اگر ذره بین را در فاصله مناسبی نگه دارید انوار خورشید را متمرکز می کند و قادر است آتشی بر پا کند. به همین دلیل شما هر آرزویی داشته باشید هر چه قدر هم که بزرگ به نظر برسد اگر تصویر آن رادایما در ذهن خود- به صورتی که گویی به آن رسیده اید- مرور کنیدقطعا به آن خواهید رسید. همواره به یاد داشته باشیم که آنچه به نظر ما بزرگ ودست نیافتنی می رسد در مقابل اراده خداوند متعال، خالق جهان در حد اشاره ای هم نیست. دیوید پیت (David peat)فیزیک دان، می گوید: خریان فکر ما بیشتر از آن که تصور می کنیم با جهان فیزیکی مرتبط است. حتی باور پزشک در مورد امکان خوب شدن بیمارش بر فرآیند درمان تاثیر می گذارد. نکته قابل توجه این است که سطح انرژی افکار متفاوت نیز با هم فرق دارد به طوری که افکار منفی مرتبط با ترس، اضطراب، نگرانی، عصبانیت، نفرت، انتقام، احساس گناه و... در مقایسه با افکار مثبت انرژی پایین تری دارند، به همین دلیل است که وقتی یک فرد شاد در جمع وارد می شود می توان بر دیگران تاثیر گذاشته و روحیه آنها را ارتقاع دهد.
آیا بین فکر و باور تفاوتی وجود دارد؟
نمی توان مرز قاطعی بین افکار و باورها قایل شد. اما شاید بتوان گفت فرق آنها در شدت و ضعف شان است، به طوری که اگر فکری تکرار و تقویت شده و به طور محکم در ضحن مستقر شود، تبدیل به باور می شود نا گفته پیداست که باورها بسیار قدرتمند از افکار هستند. به عنوان مثال شما ممکن است در این فکر باشید که مردم، خوب و قابل اعتماد هستند حالا اگر اتفاقی رخ دهد که این عقیده شما را بارها تایید و تقویت کند، به باور تبدیل می شود و تاثیر قوی تری بر رفتارتان می گذارد.
نحوه شکل گیری افکار و باورها
آیا افکار و باورهای ما از بدو تولد با ما بوده اند؟ یا در طول زندگی و فرآیندی تدریجی شکل گرفته اند؟
خوشبختانه جواب منفی است. این خبر خیلی خوبی است زیرا وقتی به دنیا قدم نهادیم همانند یک لوح پاک بوده ایم و در طول زندگی, باورها در ما شکل گرفته اند. هیچ کدام ما با افکار زهرآگین به دنیا نیامده ایم . پس تغیر آنها در دست ماست. این کار در هر سنی میسر است . به عبارت دیگر چون جزیی از سرشت ما نیستند هر زمان که اراده کنیم و راه آن را بدانیم می توانیم آن ها را- که به مثابه یک برنامه کامپیوتری هستند- تغییر دهیم و در نتیجه مسیر زندگی و سرنوشت خود را به سوی جاده موفقیت تغیر دهیم. بر خلاف باور عمومی که هر اتفاق ناگوار را تقدیر و سرنوشت غیر قابل تغیر می دانند باید گفت خداوند مهربان به هر انسانی یک ابزار قدرتمند به نام مغز هدیه کرده حال اگر کسی از آن استفاده مفید نکند و یا قوانین حاکم بر این جهان را نادیده بگیرد ,به نحوی باید تاوان آن را بدهد.
حال ببینیم این افکار به چه نحوی شکل گرفته اند.
از زمانی که یک کودک خود را می شناسد و محیط اطراف را درک می کند متناسب با نوع روابط در خانواده و ارزش هاو باور های والدین , فرایند یادگیری برای او شروع می شود و بایدها و نبایدها ,خوب و بد , زشت و زیبا , عشق و نفرت و.... در ذهن او شکل می گیرد , او کم کم رشد می کند و وارد مدرسه می شود در این مرحله دومین عامل اجتماعی شدن یعنی نظام تعلیم و تربیت ( مدرسه,کتاب ها, معلمان, همکلاسان و...) تعلیم و تربیت رسمی را آغاز می کنند و از این مقطع , سیستم آموزش و پرورش در بخش عظیمی از وظیفه تربیتی با خانواده شریک می شود تا یک انسان مستقل تحویل جامعه داده شود . در تمام این مدت تا نقطه ای که هر یک از ما در آن قرار گرفته ایم , مجموعه خانواده ,گروه همسالان ,مدرسه, وسایل ارتباط جمعی و به طور کلی جامعه, باورها و ارزش هایی را در ذهن مان تپبیت کرده اند به طوری که همانند یک برنامه کامپیوتری هدایت رفتار های ما را در زندگی به عهده می گیرد. بدیهی است که تمامیت سرنوشت ما در گروه همین برنامه هدایت گر است.
زمانی که در کلاس اول راهنمایی تحصیل می کردم توسط دبیر ریاضی بارها مورد تنبیه و سرزنش قرار گرفتم؛- لازم است اشاره شود این کار از سر دل سوزی بود غافل از این که چه تاثیر مخربی می تواند داشته باشد- در نتیجه هم از ریاضی متنفر شدم و هم این باور در من شکل گرفت که توان یادگیری ریاضی را ندارم . آن قدر درسهایم ضعیف شده بود که که مسولان مدرسه از پدر و مادرم می خواستند به من فشار نیاورند چون استعداد یادگیری ندارم و بهتر است به دنبال کاری بروم.....
به منظور درک بهتر شکل گیری باورها به نمونه ای از دنیای حیوانات توجه فرمایید : در آزمایشی یک آکواریوم را با یک دیوار شیشه ای به دو قسمت تقسیم می کنند. یک ماهی شکارچی را در یک سو و یک ماهی سفید کوچک که مورد علاقه ماهی شکارچی است در سوی دیگر قرار می دهند. ماهی شکارچی به محض دیدن ماهی سفید به سوی آن حمله ور می شود اما به شدت با دیوار شیشه ای برخورد می کند , چند لحظه بعد حمله ای دیگر و از هم حمله... بعد ار مدتی تلاش به این نتیجه می رسد که باید از آن غذا ی لذیذ صرفنظر کند. سرانجام فکر می کنید چه اتفاقی می افتد دیوار شیشه ای برداشته می شود ولی ماهی شکارچی تا پایان عمر هرگز هوس میل کردن ماهی سفید به سرش نمی زند.
به این ترتیب اگر از زندگی رضایت بالایی نداریم و احساس موفقیت و خوشبختی نمی کنیم بهتر است مسوولیت ناکامی های زندگی را خودمان به عهده بگیریم و به جای محکوم کردن خانواده, افرادو جامعه نسبت به تغییر افکار و باورهایمان اقدام کنیم. البته ممکن است بگویید ما در شکل گیری باورهایمان نقشی نداشته ایم, آن ها به ما تحمیل شده اند و در نتیجه مسوولیتی نداریم؛ این نکته کاملا درست است ولی حالا که بر این امر آگاهی دارید ضرورت دارد که همه چیز را به نفع خود تغیر دهیددر غیر این صورت روزی حسرت خواهید خورد .
تغیر دادن در افکار و باورها هم خیلی سخت و هم خیلی آسان است . سخت به این دلیل که اگر راه آن را ندانیم کمترین تغییری نمی توانیم صورت دهیم. توجه داشته باشید که تا کنون کسی با تنبیه , نصیحت و موعظه صرف تغییر نکرده است.آسان بودن آن هم به این دلیل است که اگر راه آن را بدانید و قدرت کنترل ذهن را بیابید به راحتی می توانید هر تغییری در خود یا دیگران به وجود آورید.
نحوه تاثیر افکار بر زندگی و واقعیت ها
همانطور که در مطالب پیشین ذکر شد افکار ما تعین کننده همه چیز ما است. در واقع از کوچکترین کارها تا بزرگترین تصمیمات زندگی ما توسط مرکز فرماندهی بدن مان یعنی مغز , هدایت وسازماندهی می شوند. مغز,شبیه کامپیوتری است که پردازشگر(CPU)خیلی قدرتمند و ظرفیت بسیار وسیع حفظ اطلاعات(hard disk) را دارد ولی تا برنامه ای به آن داده نشود نمی تواند کوچکترین کاری برای ما انجام دهد . به این ترتیب رفتارهای ما در خلا شکل نمی گیرد و متکی به اطلاعات , افکار و باورهای موجود در مغزمان هستند.
این که چقدر در عرصه های مختلف زندگی پیشرفت کنیم, روابط خانوادگی ما چه کیفیتی داشته باشد, چه دوستانی داشته باشیم, چه رشته تحصیلی و یا شغلی انتخاب کنیم ,رشته ورزشی ما چه باشد با دوستی که دیر بر سر قرار آمده چه برخوردی کنیم, به چه مدل لباسی علاقمند باشیم , در مقابل راننده ای که در خیابان راه اتومبیل ما را سد کرده چه واکنشی نشان دهیم و به طور کلی به چه میزان احساس خوشبختی کنیم همگی به کیفست افکار ما بستگی دارد.
از طرف دیگر وقتی افکار مثبتی در سر داریم ,از روحیه بهتری هم برخورداریم و زمانی که روحیه بهتری داریم به طور خودکار زیباتر فکر می کنیم و هم چنان این چرخه در جهت مثبت و سازنده ادامه می یابد. برعکس این قضیه هم صادق است. به این معنی که افکار منفی روحیه را خراب می کند , روحیه ضعیف هم باعث افکار منفی بیشتری می شود.
افکار مثبت روحیه عالی افکار منفی روحیه ضعیف
در یک نگاه کلی می توان گفت افکار و باورهای ما منشا رفتارهای ما هستند، رفتارهای ما بر اثر تکرار به عادت های مان تبدیل می شوند، عادت های ما شخصیت ما را شکل می دهند و نهایتا شخصیت ما سرنوشت و تمامیت زندگی مان را رقم می زند. برای درک بهتر، به نمودار زیر توجه کنید :
افکار _ باور_ رفتار_ عادت ها_ شخصیت _سرنوشت
No comments:
Post a Comment